یادت میاد یادت میاد؟ یادت میاد اون روزهایی که به من میگفتی دوست دارم
تو این دنیا فقط تو رو دارم.جز تو کسی رو ندارم
تویی همه قول و قرارم
اره عاشقتم این منم که فقط لایقتم
حالا منو ول کردی رفتی با یکی دیگه
که به اونم همین حرفا رو بزنی؟ عاشقش کنی و زود پس بزنی؟
اره تو ولگرد عقده ای چرا منو علاف خودت کردی؟
چرا دیوونه حرفای لاف خودت کردی؟
لیاقتت همون دوستیهای خیابونی که به ارزونی وقتی به خودت میای میبینی خیلی داغونی
غصه نمیخورم فدای سرم تو بازم میای دوروبرم
بهم میگی دوست دارم
میخوای برام زار زار بباری؟
سلام من از طرف خودم این عید رو به همتون تبریک میگم و امیدوارم هر جا که هستید شاد و خرم و موفق... باشید
علیرضا
عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن زیر باران نیست ، عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود ، و اوهیچوقت نداند که چرا خیس نشده وقتی معلم گفت عشق چند بخشه؟ زود دستمو بردم بالا و گفتم یک بخش، اما از وقتی که تو رو شناختم فهمیدم سه بخشه! آتش دیدن تو، شوق با تو بودن، اندوه بی تو ماندن
------------
بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم. تو دیگری را..... دیگری مرا..... و همه ما تنهاییم
مریم
میدونید کلمه به کلمه خط به خط از کجا اومده؟ مثل اکثریت نمیگم که گفته باشم
میگم که بدونی غیر از تقلید راه های دیگه ای هم بازن
نمیخوام تو جماعت بت پرست نوشته هام مثل دلقکی بشن که خوشش بیاد
هنوز اول راهم و دارن نوشته ها لفظ ها رو کپ میزنن
من هر چی با حس بیاد میگم اگه نمیتونی و نمیبینی و نمیکنی ضعفه توئه
همه چی یکنواخت شبا تو خوابی و صبح ها تو رویا بعد میشینی کلی از حال و مستی و زندگی خیالی شبونت قصه میبافی
عقده سنگینه نه؟
اگه غیر اون که صاف جلوته نمیبینی که کوری
اگه غیر از ۶ و ۸ چیزی نمیشنوی که کری
اگه میبینی و میشنوی و هنوز خفه ای که لالی
دیگه وبلاگ باسه چی؟
چقدر سخته تو چشمای کسی که قلبتو بهش دادی و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده، زل بزنی و به جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی هنوزم دوسش داری و دیوونشی چقدر سخته که دلت بخواد سر تو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شدهچه قدر سخته که تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه
مریم
من هم معتقدم که دیگه کتاب دوست خوبی نمیتونه برای من باشه چرا یه زمان میتونست ولی حالا نه دیگه خیلی دیره حداقل برای من
حالا میگید چه کار باید کرد؟
هرگز دهخدا را نخواهم بخشید! هر چه میگردم واژه مناسبی برای بیان احساسم پیدا نمیکنم
ذهنم درد میکنه به نظرم لائیک شدم
اما هیچ وقت سعی نکن تو زندگیت صورت مسئله ای رو پاک کنی
معتقدم که هدف وسیله رو توجیه میکنه
و با بال شیطان نیز میتوان به بهشت رفت
براین اساس به تمام اهدافی که دارم میرسم
چیزهای زیادی برای خواستن هست که طمع انسان اجازه بروز آنرو نمیده
معتقدم عشق یعنی هیچ وجود خارجی ندارد واژه ای است بیخود
علی یارتون
قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مساله دوری و عشق و سکوت تو جواب همه مساله هاست
---------------
مریم
زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده ای
------------
مریم