حالا که فکر می کنم میبینم من به این خانواده، مردم، شهر، ملت، کشور و هر چیزی که دورو اطرافم هست هیچ بدهکاری ای ندارم…
من از این ها متنفرم. من از شعور کم ادم های اطرافم زجر می کشم. دستم به پاک کردن کم نرفت. من از شعور متفاوت ادم های اطرافم زجر میکشم.
از این مردم … بیزارم. از خندیدن در مقابلم و فحش دادن پشت سرم … بیزارم. از دوست داشتن و کلاس گذاشتن در عین حال برای حفظ شخصیتت… بیزارم. از معنی عشق ایرانی، خواستن و نرسیدنت… بیزارم. از خودم … ، باهوش تر از من زیر دست سیکل دار ها فحش بشنوند… بیزارم. از دختری که می خندید و “حال” می کرد تو تنهایی مون، دو روز بعد یاد عشق قدیمی اش افتاد و جنده بودنش رو با خود هضم کرده بود… بیزارم. از فهرست اد لیست های یاهو که برای نصفشون همیشه آفلاین ثبت کردم… بیزارم. از در آغوش گرفتن این و اون و هر کس و ناکسی که برای فراموشی تو میان و میرن… بیزارم. از هر کسی که به من گفت برای فراموشیش جایگزین داشته باش… بیزارم. من از خودم، از این زندگی، از هر کس و ناکسی که می بینم و میشناسم… بیزارم.
وای چه جالب
shared ache