وقتی داشتم میرفتم هیچکس نگفت چرا ,حتی وقتی داشتم با تمام وجود غصه میخوردم ,حتی وقتی تمام شب رو توی خیابونا پرسه میزدم و چشام از بیخوابی باز نمیشد ,فقط وقتی داشتم سیگار میکشیدم ,یه پیرزن پرسید پسرم چرا سیگار میکشی ,بی خبر از اونهمه درد و بدبختی که کشیده بودم ,حتی اینبار هم با سکوت مسخره همیشگیم ,با یه خنده زورکی سیگار رو خاموش کردم و عذرخواهی کردم و رفتم.....!!
علیرضای عزیز سلام
بازم که داداش خوبم نوشته هات غمگینه، نبینم اینحا تنها نشسته باشی، بیا پیشم سر بزن ، یکم دید و بازدید بهت کمک میکنه
حواست به خودت نیست به من باشه که از دوریت دارم پرپر میشم
داداش جون چشم انتظاری خیلی بده، دلم گرفت پس کی میای؟