عشق

من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد اشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی ها هم اغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
گرچه تو تنها تر از من میروی
ارزودارم ولی عاشق شوی

این شعر بابا رو امروز تو چت تبیان بودم یکی نوشت به نظرم جالب اومد شاعرش هم نمیدونم کیه ولی شعر جالبیه
علی یارتون
نظرات 1 + ارسال نظر
سارا دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:12 ق.ظ

kheilyyyy ghashang Bood.merC

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد