شهر

در شهری به نام عشق کوهی است به نام محبت در این کوه رودی است به نام صفا در این رود ابراهی میرود به نام وفا سر انجام این ابراه به ابگیری میریزد به نام ودا

جوهر

بهش گفتم منو چه قدر دوست داری؟ گفت اندازه جوهر خودکارم!!!گفتم خیلی نامردی.چون جوهر خودکارت یه روز تموم میشه لبخندی زدو گفت :خودکار من اصلا جوهر نداره

خفه شو

گفتم دوست دارم گفتی خفه شو.گفتم عاشقتم گفتی خفه شو.گفتم نگات منو کشته گفتی خفه شو.گفتم میگیرمت گفتی راست میگی؟گفتم خفه شو

دوست

دوستی میگه اگه کسی رو دوست داری به خاطر اون غرورتو زیر پا بزار نه به خاطر غرورت رفیقتو زیر پا بزاری

عربها!!!

همیشه غمگین ترین و رنج اورترین لحظات زندگی ادم توسط همون کسی ساخته میشه که شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات رو برای ادم ساخته

معتقدم عربها مانند حیوانات کثیفی هستند که برای بدست اوردن طعمه خود از دیگران استفاده میکنند در اینجا میفهمی که حتی شعور جسمی هم ندارند




وقتی با صدای بلند گفتی دوست دارم نشنیدم و هنگامی که با صدای اروم گفتی دوست دارم گفتم هیس چرا داد میزنی!!!

اگه یه روزی یه کسی بهت گفت دوست داره تو سعی نکن بهش بگی دوسش داری،اگه گفت عاشقته سعی نکن عاشقش بشی،اگه گفت همه زندگیش تویی سعی نکن همه زندگیت باشه،چون یه روزی میرسه که بهت میگه ازت متنفره اون وقت تو نمیتونی سعی کنی ازش متنفرشی

ای عشق به یکباره خرابم کردی
انگار نه انگار جوابم کردی
با پاسخ تلخ تو در ان هنگام
ان روز خدا غرق عذابم کردی
من بودم و دنیای تماشا کردن
فریاد زدست تو که خرابم کردی

عشق

من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد اشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی ها هم اغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
گرچه تو تنها تر از من میروی
ارزودارم ولی عاشق شوی

این شعر بابا رو امروز تو چت تبیان بودم یکی نوشت به نظرم جالب اومد شاعرش هم نمیدونم کیه ولی شعر جالبیه
علی یارتون

برای دوستی

تنها ، از شادی هایم شاد باش

من خود بر غمهایم ، به تنهایی خواهم گریست